به گزارش خبرنگار بولتن نیوز در نامه تکان دهنده این زن که سطر به سطر آن اظهار پشیمانی و ندامت است بیانگر سرگذشت زنان و دخترانی است که فریب این گروهک تروریستی را خورده و سر از ناکجا آباد در می آورند.
زندگی و سرگذشت این زن 23 ساله آنچنان که خود آن را بازگو می کند، جز تن فروشی و بیچارگی ثمری برایش نداشته است. مادرش حین بدنیا آوردن او جانش را از دست داده است. با اینکه برای پیشمرگ شدن به اقلیم کردستان رفته اما به اتهام تن فروشی و رواج فحشاء سر از زندان در آورده است.
(ز-ع) در نامه خود
که مستقیماً از زندان کانی کومای سلیمانیه ارسال شده تاکید کرده که نامه اش بدون
سانسور منتشر شود.
« از زندان آسایش گشتی کانی کومای سلیمانیه
این نامه را برای شما می فرستم. من زمانی که در اردوگاه کومله بودم با سایت شما
آشنا شدم، از شما خواهش میکنم این نامه را عینا و بدون سانسور منتشر کنید تا همه
بدانند در کومله ای که داعیه دفاع از حقوق زنان را دارند چه می گذرد و چه استفاده
های ابزاری و جنسی از زنان می شود و امثال من که با هزاران امید و آرزو به قصد
پیشمرگ شدن و رسیدن به دنیای بهتر وارد کومله می شویم، سر از نا کجا آبادها سر در
می آوریم.
من از پدری تهرانی
و مادری سنندجی متولد شدم. از وقتی بدنیا آمدم،مادرم مرد. پدرم من را به یتیم خانه
سپرد. در 6 سالگی خاله ام سرپرستی ام را به عهد گرفت. در سنندج رشته پرستاری را با
موفقیت سپری کردم. بخاطر آنکه نامادری ام من را قبول نمی کرد هر روز و در منزل یکی
از اقوام بودم.یک روز که در
بیمارستان مشغول پرستاری بودم چند نفر را از تشکیلات مخفی کومله برای معالجه به
بیمارستان ما آوردند. در حین معالجه و درمان مجروحین پیشمرگ، با آنها هم صحبت شدم و
با تشکیلات مخفی کومله ارتباط پیدا کردم. بعد از چند ماه،اطلاعات ایران به فعالیت
های من پی بردند و دستور دستگیری من را صادر کردند. قبل از دستگیری در سال 2005 از
سنندج فرار کرده و خود را به کمپ (اردوگاه) کومله در زرگویزله در نزدیکی شهر
سلیمانیه عراق رساندم. در آنجا به من گفتند که تو در
سنندج بیشتر به درد ما می خوری و به سنندج برگرد و برای ما کار کن. به جای این خدمت
تو ما تو را به اروپا می فرستیم.
بعد از چند ماه
حضور در اردوگاه کومله مهتدی با خودم قرار گذاشتم تا برای انجام کار مخفی کومله به
ایران برگردم. این بار مامورین اطلاعات من را دستگیر کردند و مدت یک ماه و نیم
زندانی شدم.
پدرم بخاطر آنکه بازرگان و تاجر شناخته شده ای بود با مبلغ ضمانت 40 هزار دلاری من را از زندان بیرون آورد و گفت تنها مدت چند روزی پیش خودم باش و تو را بعدش به اقلیم کردستان بر می گردانم. در فرصتی که به وجود آمد به شرط اینکه به زرگویز برنگردم و با کومله نباشم به سلیمانیه برگشتم. بعد از مدتی به زرگویزله برگشتم.
در اردوگاه کومله یکی از
اعضای کمیته مرکزی بنام محمد شافعی، من را به خانه اش دعوت کرد، و از من خواست تا
شام را با او بخورم. او
اظهار می داشت تو برای ما قابل احترامی چون تشکیلات مخفی ما بوده ای! برایم شربت آورد. اما
خوردن شربت همانا و بیهوشی من همانا! ..... او به من تجاوز کرده بود.
محمد شافعی به من
تجاوز کرده بود. به من که دختر بودم. گریه کردم . خواستم خودم را بکشم اما
نگذاشتند. رفتم به مقر ناوندی پیش کاک عبدالله مهتدی و موضوع را به وی
گفتم اما او با فحاشی من را
از دفترش بیرون کرد و گفت تو نمی توانی اعضای کمیته مرکزی من را بدنام کنی!!! گه
خوری،غلط کردی، .... و خلاصه هر چه از دهنش در آمد به من گفت.من ماندم و تنهایی و
بی کسی.
عبدالله مهتدی
در اردوگاه دختری
بنام (ه) که با یک پسر پیشمرگ
در همان اردوگاه ازدواج کرده بود با رفیق من شد. با آنها رفت و آمد
داشتم. از طریق این رفت و آمد ها با یکی از رفقای همسر (ه) که از دوستان نزدیک
محمد شافی بود آشنا شدم. او با من زمینه دوستی ریخت اما نمی دانستم او نوچه همان
شخصی است که به من تجاوز کرده بود. این پسر اسمش (ش) بود. ما دو سال با هم ارتباط
داشتیم. از من خواستگاری کرد و من بدون تحقیق از او فریب وعده های رفتن به اروپایش
را خوردم و با او ازدواج کردم. غافل از اینکه او در سلیمانیه هم
زن داشت هم بچه. وقتی موضوع را فهمیدم که او زنش را به اردوگاه آورد. زنش وقتی
موضوع را فهمید خودش را سوزاند و کشت.
کومله ادعا کرد او
روانی بوده! و بیماری داشته! و این مسئله پرده پوشی شد. روزی همین پسر من را به
منقطه کوه ازمر در سلیمانیه برد و به من شربت داد از همان شربتی که محمد شافعی به
من داده بود.
وقتی شربت را خوردم باز هم
بیهوش شدم و وقتی باز بیدار شدم این بار دیدم توسط چند تن از پیشمرگان کومله مهتدی
بصورت گروهی مورد تجاوز قرار گرفته ام. احساس شرم می کردم از خودم بدم می آمد ماه
ها گذشت،یک روز من را به بیمارستان بردند تا بچه 7 ماهه ام را بدنیا
بیاورم. بچه ای که
چند پدر داشت. اما این بچه در حین زایمان مرد. در بیمارستان ولاده سلیمانیه از من
درخواست عقدنامه کردند، نداشتم. برای همین من را دستگیر کردند و کومله خودش را به
کوچه علی چپ زد و برای آزادی ام قدمی برنداشت. بعد از مدتی آزاد
شدم.
چند روز بعد از آن
ماجرا و زندانی شدنم، همسرم دو تن از رفقای پیشمرگش را به خانه مان در اردوگاه آورد
و به من گفت لباس های زیبا بپوشم تا با دوستانش به بیرون بروم و تفریح کنیم. من را
عقب ماشین نشاند و خودش رانندگی می کرد.
در حین رفتن بودیم که یکی از دوستان پیشمرگ همسرم نزدیکم آمد و گفت چقدرحیف شد (ش)
زن زیبا و جوان اول شوهرت خودش را سوزاند. با (ش) کاسبی ما هم خراب شد. همان موقع
بود که فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده و از چه قرار است. این حرف ها نشان می داد زن
سابق همسرم که خودش را سوزانده بود تن فروشی می کرده و برای پیشمرگان کومله پول در
می آورده است.
من وقتی به ماجرا
پی
بردم خواستم خودم را از ماشین کومله پایین بیاندازم و فرار کنم. اما او تپانچه اش
را در آورد و گفت اگر تن به خواسته های ما ندهی تو را با همین تپانچه می کشیم. با
این شیوه من را نیز به همان مسیری بردند که خودشان می خواستند. هر شب من را وادار
به خود فروشی با مردان غریبه می کردند. هر روز یک جا تن فروشی می کردم. می گفتند
پول این کار صرف کومله می شود. باید به کومله کمک کنی هر کس توانایی دارد و توانایی
تو در بدنت است!
یک شب زن دیگری را
آوردند و گفتند این زن به مدت سه ماه با تو در این خانه زندگی می کند. هر چقدر گریه
و داد و فریاد کردم فایده ای نداشت. آن زن را به اتاق خواب بردند و دسته جمعی به او
تجاوز کردند.
مردهای عراقی را به
خانه می آوردند و ما دو تا زن نیز با تن فروشی برای کومله پول در می آوردیم. اگر
سرپیچی هم می کردیم با اسلحه تهدید می شدیم . این زن تازه وارد نیز که بدش از وضعیت
به وجود آمده نیامده بود هم برای خودش و هم برای من مرد می آورد. بعدها دو زن دیگری
را نیز آوردند و آنها هم از پیشمرگان جدید کومله بودند و بالاخره در پایان تابستان
سال 2011 میلادی آسایش سلیمانیه(پلیس) ما را دستگیر کردند.
در دادگاه زن های تن
فروش کومله، در مقابل رئیس دادگاه به بی گناهی من شهادت دادند و (ز-ع) و محمد شافعی
و رهبری کومله را متهم اصلی معرفی کردند. و بالاخره من به یک سال زندان محکوم
شدم.
از خدا می خواهم من را
ببخشد اما خدا شاهد و گواه است که کومله من را وادار به تن فروشی کرد. الان چهار
ماه و نیم است که در زندان کانی کومای آسایش گشتی سلیمانیه زندانی
هستم. از ملت ایران نیز
تقاضای بخشش دارم و می خواهم به من اجازه برگشت به کشورم را بدهند. من توبه کرده
ام. اگر این اجازه را ندهید همین جا خودم را می کشم.ز-ع ، کانی کوما -
زندان آسایش گشتی سلیمانیه - بند زنان تن فروش -2012/01/01
بلافاصله پس از
دریافت این نامه خبرنگار بولتن نیوز با
رئیس پلیس منطقه سلیمانیه تماس تلفنی برقرار کرد تا از صحت و سقم گفته های این زن
اطمینان حاصل کند. این مقام پلیس که خواست نامش فاش نشود در گفت و گو با خبرنگار ما
گفت: این زن به همراه ۳ زن پیشمرگ کومله دیگر، به اتهام تن فروشی دستگیر شده اند و
ز-ع به یک سال زندان محکوم شده است. و احتمالا با تخفیف مجازات روبرو خواهد شد و
بزودی آزاد و تسلیم ایران می گردد.
این سیاه نامه افشاگری
دیگری بود از جنایات گروهک تروریستی کومله که چگونه زنان مورد سوء استفاده های غیر
اخلاقی قرار می دهند. امید است که با انشار این مطالب و پی به واقعیات پشت پرده و
سوء استفاده هایی که از زنان در اردوگاه های کومله می شود
صورت خسته نگران و بی آرامش و مریض
که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطرات تلخ دیروز
چشم می دوخت به خیابون سرد بی روح
با تحمل سنگینی نگاه آدما
ادامه می داد او به راه ناتمام
و اولین بار برای آخرین راه
هه بهتره بگم که آخرین چاه
تنها، دو دل، تو فکر و با تعجب
دنبال چی بود؟ پول یا توجه؟
تو روزگاری که هر کسی دنبال آشناست
دخترک می گرده پی یه فرد ناشناس
که از اون غریبهها یه عده ماییم
آروم اشاره زد که شیشتو بده پایین
فقط می تونیم امشبو با تو باشیم و بس
اینوگفت و نشست و در ماشینو بست
پسر می خواست سر صحبتو وا کنه زود
تیکه می نداخت ، منتظر واکنش بود
ولی دخترک صداش رو نمی شنید
تو دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقتا بغضی تو گلوته؟!
نمی خوای گریه کنی جلو کسی که پهلوته
هی امان از این زمان
زمانی که دیگه برد توان از این زبان
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش درد های بی کران خسته از حرف های دیگران
اسیر مردهای بی مرام و اشک می باره باز
پسر گفت لعنت به این بخت بد
خونه ی ما می مونه واسه یه وقت بعد
سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری
اگه پایه ای می تونیم خونه دوستم بریم
خوب حاضری با دو نفر باشی یا نه؟
معلومه که رفتار دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد، حاضری باشی یا نه؟
و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست
گفت بریم، من که همه چی رو از دم باختم
گناهش پای اون ها که منوپس انداختن
عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه
پی محبت می گرده توی آغوش غریبه
تو خونه ای رشد کرد که عشق نبود
جای عشق، فحش و مشت و زیر چشم کبود
پدری که جلو مشکلات مختلف ضعیفه
فقط زورش می رسه به دختر ظریفش
با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟
خونوادم؟ اونا رو خدا بیامرزه
اون موقع کی بود احترام به حرفاش بذاره؟
حالا مجبوره که تنش رو به حراج بذاره
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا
سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها
تو دلش درد های بی کران خسته از حرف های دیگران
اسیر مردهای بی مرام و اشک می باره باز
ببین تو این قصهها رو می شنوی و میری
بعد چند بار شنیدن ازش می گذری و سیری
ممنون از اونی که به دیگری صدامو پاس داد
بگذریم بریم سراغ ادامه داستانی
که امروز نوشتنش رو مود من بود
این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود، ولی یه نور انبوه
پشت کوهه واسه نا امیدی زوده هنوز
کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه
ولی واسه رابطهها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روحه که روی جسمی سواره
چطور تو آغوشی بره وقتی حسی نداره؟
تو این روزگار دردناک و سیاه بی شرم
ای کاش بگه نگه دار من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بی شک
ای کاش بگه نگه دار من پیاده میشم
وقت واسه بیشتر گفتن نبود می دونم ، قصههای تو یه عمر آهنگیه
سخته نه؟ خوب خیلی سخته رسمش همینه می دونم رسمش همینه
[Yas]
می خوای بگی ما اومدیم از یه نسل وحشی ؟
پس یه نگاهی بنداز به تخت جمشید
داری اسم ایران و بد جلوه میدی
که اسمت رو بزرگ بنویسن رو جلد سی دی ؟
دارم هدفتو تو دفترم می نویسم
می دونم که واسه چی ساختی فیلم سیصد
می دونم دلت ساخته شده از سنگ و سرب
جای اینکه با هنر بسازی فرهنگ صلح
توی این تیرگی روابط هوای مه آلود
می خوای که ماهی بگیری از آب گل آلود
ولی به تو میگم اینو با زبان اصلیم
که ایران ، هرگز نمیشه تباه و تسلیم
خدا به تو داده ، دو تا چشم بینا
ببین کتابهای سعدی و ابن سینا
یا به فردوسی و خیام ، یا مولانا رومی
همیشه توی تمدن ما بالا بودیم
ولی یاس نمیتونه ساکت شه
اسم ایران بازیچه ی یه مشت ناکس شه
هدفتو پاره میکنم با تیغ ایمان
تو کی هستی که بگی از تاریخ ایران
[ali]
مثل تشنگی گندم به آب
حس نم نم بارون بوی خاک
مثل تو ، مثل چشمه پاک بوی خـــــاک
وطن عشق تو ، توی قلبمه
خوندن از وطن ، حس منه
عشق من ، خاک میهنه
ایـــــــــــران
[Yas]
کورش کبیر بود صلح رو آغاز کرد
یهودیا رو از بند بابل آزاد کرد
کوروش ساخت ، کتیبه ی حقوق بشر
واسه همینه که دارم ، یه غرور قشنگ
به ایرانم و ایرانم ، به تاریخ وطنم
با خاک همین سرزمین آمیخته بدنم
هر جای این کره ی خاکی هستی هموطن
تا وقتی که خون تو میدوه در بدن
حاضر نشو ، که خودتو راضی کنی
که هر بیگانه با فرهنگ تو بازی کنه
تاریخ ایران من هویت منه
ایران ، دفاع از تو نیت منه
سی دی رو بشکن[Ali]
هیچکی نگفت یه دختر ِ تنها تو این شهر شلوغ
بین نگاه هرزه ی ، مردم سر تا پا دروغ
چه حالی داشت وقتی همه آرزوهاش مرده بودن
وقتی که دستای پلید ، آبروش رو برده بودن
هیچکی نفهمید چی کشید
وقتی که مرگش رو میدید
توی هجوم نعرهها ، هیچکی صداش رو نشنید
[Yas]
بدون دروغ نیست این حرفا ، داره صحت
همه ی ماها شدیم ، یه مار چار و سه خط
ماییم وارث درد ، ماییم باعث مرگ
غیرت ایرانیا رو صاعقه زد
حرفا بحثا رفت رو اعصاب ، شد کابوس بد
کمکم خواست به صدا در بیاره ناقوس مرگ
دختر ایرانی ، ناموس تو ، ناموس من
چرا کاری کردیم ، خودش بره به پابوس مرگ
چطوری دلمون اومد با آبروی یک دختر
ما بازی کنیم که زندگیش بشه مختل
تو کنج اتاق ، تکیه داده اون تنها
خدا اشک رو به اون ، هدیه داده بود شبها
ولی حالا شب و روز ، چشما تشنه ی اشک
طوری که دیگه تموم شده بود چشمه ی اشک
میگفت به خدا " ای خدای من ، فقط یه خواهش :
به من بگو همه اینا فقط یه خوابه ! "
ولی خواب نیست ، دخترک بیدار بود
دخترک بازیچه ی جماعت بیکار بود
بیمار شد ، از تهمت های کثیف و نابجا
ای خدا بده دختر رو از دسیسه ها نجات
[Ali]
پس کجا رفته غیرت مردای این شهر شلوغ ؟
تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ
[Yas]
بیمار شد از تهمت های کثیف و نابجا
ای خدا بده دختر رو از دسیسه ها نجات
تا به حال همچین بلایی سرت نیومده
که اگه بیاد ، میگی : " بلا از این بدتر اومده ؟ "
ولی کدوم ما ، جامون رو گذاشتیم جاش
که ببینیم چی میکشه ، ما هم بسوزیم پاش
کاش "یاس" میمرد همچین روزی نبود
که غیرت بمیره به دست یه خنجر عمود
خنجر به دست یکی بود ، ما همکارشیم
که توی جهنم ، ما هم با اون همبالشیم
خطاب به اون پسر که "چقدر میتونی کثیف باشی ؟
کاری که تو کردی ، بدتر بود از اسید پاشی "
تو که حاضری خود رو بکشی واسه حسین
تو که محرما سیاه میپوشی واسه حسین
حسین گفت : " اگه دین نیست ، باشیم آزادمرد "
نه واسه یه سی دی کثیف کنیم بازار رو گرم
اون دختر ، زحمت ها کشید تا به شهرتی رسید
واسه لذت بردن از اسمش یه مهلتی بدید
گفتید "صحبتی جدیده ، نوبت همینه"
با سرعتی عجیب ، چه تهمتی زدید
[ali]
پس کجا رفته غیرت مردای این شهر شلوغ ؟
تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ
[Yas]
الکی تبصره نزن ، خودتو تبرئه کنی
تو عقل داشتی ، خود تو رهبر خودی
ولی دونسته خودت رفتی عقب گناه
پس بشین تو منتظر غضب خدا
ولی نه ماهی رو هر وقت که از آب بگیری تازه ست
و بدون که راه واسه ی برگشت ، باز هست
باید راه بست به تبلیغ بیشتر
و سعی کرد برای تبدیل خویشتن
به انسان واقعی با همه ی صفات
باانصاف و واقع بین ، حاضر واسه ی دفاع
میگم به اونایی که واسه باقی حق تشنه ن
" شک نکن ! تو همین حالا سی دی رو بشکن ! "
بایـــــد بتونیـــــم
[Narration]
هه ه دلت گرفته ، میفهمم
منم مثل توام ، بد جوری غرقم
باور کن منم مثل توام
ولی می دونی ، نباید ناامید بشیم
نه ، باور کن بدتر غرق میشیم
این اجازه رو به خودت نده
نباید بزاری
[Yas]
نذاری که گره و گله
بره تو دلت و بره
بره که بگه به تو نمی تونی برسی بهش و
میگی بده به دل گله مند من امید و میگم بشنو اینو
حالا که یاس تو رو دید و
امید و میدم و می دونم معضل تو
اینم می دونم حل میشه ، کمی حوصله کن
چرا تو خودتی نگاه می کنی به چی ؟
منم مثل تو ندارم دیگه پولی به جیب
فکر میکنی فقط تو اسیر غم و غصه ای
بذار به تو نشون بدم همون پوستری
از بچه ای گرسنه که در حال مردنه و
یک لاشخور که هست در انتظار خوردنش
یا نگاه کن به اون سو که لازمه
بچه هایی که شدن دچار سوء هاضمه
یا منو ببین ، چرا راه دور بریم
برو از تاریکی ، همه چیو تو نور ببین
خیلیا سر خاک پدر ریختن اشک تمساح
بعد چهل به من نشون دادن خشم انسان
حالا جای اینکه بیان دست یتیم و بگیرن
می خوان ، من ، پست و ذلیل بمیرم
اونا بُر زدن ، همه ی فرصتم
من ساده بودم ، اونا منو دور زدن
وقتی سخته در آوردن یه نون ساده
هه ه ، منم و خرج یه خونواده
[Behzad]
خداوندا
هر قـــدم مـــن
با دستای تو ، حرکت میکنـــم
پس اگر ، من اینجا هستم
خواست تو بــــود
[Yas]
بذا مهمونت کنم من تورو یه جمله
دیدی که دلت میگیره تو غروب جمعه ؟
وقتی که میشینم به مرور عمرم
میبینم هر روز من مثل غروب جمعه ست و
بن بست و میبینم رو به رومه
طوری که آدم از ادامه دادن توبه کنه
زخم من ، نمی تونه بشه پانسمان
از تو خوردم ، اینم از شانس ما
یکی داره میگه که خودتو نباز مرد
برو دیگه بالای طبقه دوازده
نه اونقد داری مثل انصاری فضا بری
نه اونقد دزدی مثل شهرام جزایری
میدونی تیره روزی مثل سایه باز دنبالته
که ول کنی این زندگی رو
باز کن بالت و یــــاس
خودتو بکش و راحت کن
کار تو درسته و دیگه باید مرد
اما حسی میگه به این حرفا غلبه کن
به جاش ، تموم آهنگ و پر از کلمه کن و
قلمت و بردار و بگو که این دردا تو رو
آماده میکنه واسه ی فردا
آره من با درد ، خراشیده شدم
و در عوض محکم و تراشیده شدم
این که چیزی نیست ، من دیدم از این بد تراش
پله های ترقیه واسم هر خراش
[Behzad]
خـــداونـــــدا
هر قـــدم مـــن
با دستای تو ، حرکت میکنـــد
پس اگر ، من اینجا هستم
خواست تو بــــود
[Yas]
"گرونمایه ترین تجربه ها نزد یاسه
که وایساده کنار تو با عزم راسخ "
واضح واسه تو می خونه تا
بدونی یاس اومده بالا ز ویرونه ها
تو میدونی که مشکل تمومی نداره
نمیشه رو سرت افقی و عمودی نباره
این ماییم که با این دردا کنارآییم
وقت سختی صبر کن ، خشم و بزار پایین
تو دوراهی زندگی که راست و چپه
برو به راست ، اسم خدا باز رو لبت
هر اشتباهی واسه من و تو یه تجربه ، درسه ،
و خدا نمی رسونه بار کج رو به منزل
پس به کسب تجربه از صمیم قلب
مثل درخت پر از میوه بشیم خمیده تر
[Narration]
هه ه ... آره
باید اینو بدونیم ، که بدترین شرایط زندگی من و تو ، آرزوی یکی دیگه س
آره آره
آره ، دل همه ی ماها خونه ، ولی چه فایده برادر
باید رفت جلو ، باید رفت جلو
می تونیم برسیم
آره ، می تونیم برسیم
می رسیم
می رسیم
ما میرسیم بالا ، میریم بالا
میریم بالا
هه ه !
بـــه امـــیـــد ایـــــــران
واسه سه دیقه تو دلت را بده مارو
ما رو
تا من نشون بدم ایرانو رابطه ها رو
ها رو
اینا حرفای امروز و دیروزه برپا
ایران شده اسیر یه ویروس مرگبار
دیگه احتیاجی به حرفای سیاسی نداریم
دیگه به دشمنای خارجی نیازی نداریم
یه جنگ روانیـه حالا داخل ایرانـه
همه افتادیم به جون هم ، عاقل و دیوانه
با تنی خسته ، کوفته ، خشکیده ، میری
تا با مشکلات زندگی کشتی بگیری
وقتی می بینیم همو یه مشتی یار و یاور
وقتی رفتی میبندیم به فش خوارو مادر
نگاه ما به هم شده مثل قاتل
توجه نمیکنیم دیگه به حس باطن
دیگه دور و بر ماها پره حزب باده
هست باهات ، اگه داشته باشی استفاده
چه دخترا که تا میشنون اسم تاجر
میگن این بهترین کس واسه ازدواجه
عشق چیه بابا ؟! ... این حرفارو ولش
عشقو دیدی برسون سلام ما رو بهش
چه پدرا که به زیر بار هزینه رفتن
بچه ها فک میکنن پدرا وزیر نفتن
هرکس اسم خودشو بغل کرده
اینا پیشرفت نیست ، اینا عقب گـــــرده
[Rastin]
ای داد از این همه بیداد
خواهم که ز غم شوم آزاد
از جور و ستم همه فریـــاد
چون هستی من شده بر بــــاد
[Yas]
دیگه ریخته توی دل من هرچی درده
دلیلش به هفت سال پیش برمیگرده
روزای گریه و اشک و عزاداری
من تو فکر این که واسه مهمون غذا داریم !؟
به یکی گفتم ، تو بیا بین مردا یک باش
مهم نیست که پدرم ازت هفتا چک داشت
نصف پولو بده منصف باش با ما یه خورده
گفت طلبکار بابات بوده حالا که مـــــرده
خاطراتیه که تو دفترم می نویسم
قلم کلماتو میاره و می نویسم
اینا باعثه گلوم پر ِ از بغضیشه
که ببنده به دهنم راه اکسیژن
شاید بین ایران و خاطره م رابطه ای ندی
منظورم اینه از اینجا دارم خاطره ی بدی
ولی ، هه اینجا سرزمین و وطنمه
ایران تنها دلیل وجود بدنمـــه
[Rastin]
ای داد از این همه بیداد
خواهم که ز غم شوم آزاد
از جور و ستم همه فریـــاد
چون هستی من شده بر بــــاد
[Yas]
دیگه ترس برخورد و رفتار و روابط مـــا
داره کثیف تر میشه از هوای تهـــران
بعضی میــگن ، که ایــران ، یه قفسه باید
از اینجا بری تا بکشی یه نفس راحت
میگن اینا توی وجود ما رفته ارثی
ولی این برمیگرده به پول نفت و بنزین
که باعثه از نبودن امنیت مالی
توی سختیا بکنیم پشت همدیگه رو خالی
ولی بیا جلو ، خودتو بساز ، میتونی
چرا واسه پول همدیگه رو قصاص میکنیم ؟
هموطن به خدا من هستم ، به صعود تو راضی
پس بیا با هم بشکنیم این خطوط موازی
[Narration]
میدونم اینو
غروره ما ایرانیا ، به گذشته ی ماست ؛ به تاریخ ماست
ولی به خدا اون دیگه گذشته
الان ما چی هستیم ؟!
الان واسه آینده مون چی داریم ؟!
بیا هموطن
بیا دست همدیگه رو بگیریم
تا آینده ی ایران
به اسم من و تو افتخار کنه
...
دنــیــای بــــی رحــــــم
تو دل من خروارها حرف مونده
صدام هر بار با آهنگی خونده
حتما از من تو گله داری
که چرا تو آهنگات صد گله ، داری
حقیقت تلخه خواهر ، تو برادر من
دقیقا حقیقت گرفت سراسر من
کاش تو پیچش مو می دیدی ، من فقط مو رو
ولی جلوتو میبینی ، من فقط دور رو
اسلام گفت : صلح از شر به دور
نگفت الله اکبر بگو و سر ببر
اسلام گفت تموم کنید جنگاتونو
نگفت بترکونین برجای پـنـتـاگـونـو
موسی کی گفت مردی که میره نماز
بری بالا سرش ، بزنی تیره خلاص ؟
از کوچک و پیر ، بچه محتاج ِ به پوشک و شیر
چرا خالی کردی رو سرشون موشک و تیر ؟
صدای تیر ، تانک ، موشک و ، پدافند
خبر میده از جنگ نابرابر
از سر تا تـه دنیا ، سراسر
می بینیم این همه خواهر و ، برادر
همه زیر هجوم دشمن
تیکه پاره شدن ، ای خدا اونا بی پشتن
خدا اونا گشنه ن
دشمنا در حال رشدن
خـدا بیا پایین اینا همه رو کشتـــــن
خدا ، بنده ی گناه کاریم
ولی بگو ، جز تو کـیـو داریم ؟!
بیشتر از اینا به تو بدهکاریم
ولی به لطفت هنوز امیدواریم
پروردگار من و بنده ها ، جای تو در قلب ما
شرمندایم از کرده ها
مرحم بذار بر درد ما
آدمای معتقد به نبودن تو
شکستند پر و بال کبوتر صلح
تیر بارونای دمادم صبح
جیگرمو میسوزونه در آهن ذوب
میبینی چطوری رئیس یک مملکت مملکت
باعث شد شیطان بهش حمله کرد حمله کرد
خودش رفت ، دنبال سوراخ موش گشت
قتل عام ، یک ملت سیاه پوش گشت
یادته همون پدری رو که کنج دیوار
با پسرش ، مثل غنچه ای ناز
اشک می ریخت ، اخ آره ، بیچاره
میدید از هر طرفش ، تیر داره ، می باره
پدر یک لحظه گرفت از ترس این تصمیمو
گفت شلیک بسه ، ما تسلیم ، هستیم
بفهمید ، این بچه ی منه
بشنوید ، تو رو خدا ضجه ی منو
فرشته کوچیک گریون بود ، ترسیده بود
از ترس ، به پدرش چسبیده بود
ولی دیگه صدای ناله شو نشنیدم
غرق در خون تو بغله پدر دیدم
خدا ، بنده ی گناه کاریم
ولی بگو ، جز تو کـیـو داریم ؟!
بیشتر از اینا به تو بدهکاریم
ولی به لطفت هنوز امیدواریم
پروردگار من و بنده ها ، جای تو در قلب ما
شرمندایم از کرده ها
...
ولی گوش کن خـــــدا
تـو گـوش کــــن
خدا به تو نگم به کی بگم من حرف دلو ؟
اینا می خوان که با زور ببرن حرفو جلو
کارشون اینه ، پاره کردن ، عمر یکی
مافوقشم میگه بیا جلو و ، نمـــره بگیر
تشویق ، واسه تشدید کشتار جـــمع
ولی بشنو اینو ، به عنوان هشدار مـــن
آخر همه این جنگ ها زمانیـه کـــــــه
بالاخره میرسه جنــگ جهانی ســــــه
دودش تو چش کی میره ؟
تو چش ِ مـــا
وقت میبره تا ، منو تو بشه مـــا
اگه باز طمع کنن میان سر وقت ما
سیاهی میمونه دیگه از بخت ما
هزاریم که دم بزنیم از قدرت و ارتش
نمیتونیم بگیریم جلوی سرعت ترکش
جنگ جنگه ، اینه یه چیز مشخص
باز شهید مثل هشت سال دفاع مقدس
بمیرم واسه چشمای نم دیده ت
میدونم هستی در آرزوی امنیت
تا روزی که جنازه م بره قبرستان
کارم دعاست ، خدا قدرتی به من بسپار
همه دنیا رو پر کنم از بوی یــــاس
همه دشمنا شرمنده بشن از روی یـــاس
این آهنگ به من حس نو میده نـــاس
واسه همین بود که خوندم رو Beat نـــاب
پــــــــــــــــدر
کسی چی می دونه از فردا
پس الان ، هدفونتو بردار
افکار ، اشعار ، بگم از دردام
الان
از خواب ، برپا
دریاب اشکام ، حرفام
سنگ صبورم آهنگ
من از درد درونم با غم خوانم
درد دلم با تو بشنو
چند جمله بگم با تو :
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت ، غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
در هر قدم یک دشمن
من از ترس اعتماد رو در خودم کشتم
با خشونت به من می گفتن خوش اومد
منم از اون رفتارها خونم به جوش اومد
ما دیگه همه چی رو از دست داده بودیم
سرمون کلاه رفت ، ما چه ساده بودیم
به یاد روز می افتم که با دستبند
بابای خوبم رو می گرفتن از من
پس من رسما تنها شدم
از غم خلوت کردم با خودم
چیزی که در د آورد اون روزا قلب ماها رو
که اونا آوردن حکم جلب بابا رو
هر چی ازشون ، وقت خواستم من
می گفتن : " نه " ، ناز کردن
ورشکسته شدیم ، آره
کار خدا بود اون همه چک رو پاس کردن
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بقیه رو ادامه میدم من الان صریح
یه پای ما خونه بود و یه پا کلانتری
ما هم ساکت نبودیم آره بنابراین
فکر نکنین که ما پسر پیامبریم
یکی از طلب کارا رو که خیلی لجنه تو خلوت
رفتم بالا سرش مثل اجل معلق
فکر نکنی یاس هست مولکولی بیرحم
بچه های شما ازم الگو میگیرن
قاضی گفت چقدره طلبت ؟
گفت : هفت هشت تومن
خواستم با دستام بگیرم و خفه ش کنم
آره حرص ، بغض ، حس یه عقده ، یه نقطه تو قلبم ، نقطه ی سوخته
14 – 15 ساله بودم آره تو همین مرزا
با طلب کارا حساب کردم تومنی پنج زار
یکمی اعصاب ، راحت شد قرضا
رو دادیم و از چکا پاره کردی امضاها رو
فکر نکن بدبختیا رو من پیچیدمشون
از اون دور من سختیا رو میدیدمشون
و پیشرفت دور شد چقدر طنابش
بابا گفت دست بالا ببر پناه بهش
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
جیبامون پاک تر بود از قلب نوزاد
که پولی نمونده بود حتی دو زار
یه ماشین داشتیم از دار دنیا
که اونم رفت و شد مال دزدا
به صاب خونه با ترس گفتیم اجازه بشینیم ؟
چه سخت بود دوران اجاره نشینی
خودمو کشیدم بیرون حالا از ته گل
دارم می خونم برای شما از ته دل
وقتی همه سرمستن با عرق و ودکا
من در دستمه ورق و خودکار
رشد نکردم مثل علف هرز
پشت نکردم من به هدف سبز
انتظار کمک ندارم من از قرض الحسنه
کمک ؟ هه ، کمک یه ضرب المثله
از گفتن حرف " بله قربان " بیزارم
پس از الان دستمو رو قرآن میذارم
که به دست هیچ احدی آتو ندم
اگه تو بدی بلدی ، منم با تو بدم
این مشکل برا من یه تجربه بود
که به زبون HIP-HOP ترجمه شد
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
بگم چه روزای سختی رفت و سخت تر اومد
پدر وقتی رفت غم از در اومد
قبل فوت پدر من اوضاع همین بود
مشکلات ما همیشه در کمین بود
صــلــح تــویـــی
حالا منم و ورقه ، روی ورقه قلمه
روی تنمه عرق ِ
توی سرمه کلمه
توی دلمه هدف ِ
بذار برم به طرف ِ
کسی که توی دنیا شده یه ملکه
بذار
بذار حالا دیگه بخونم از کسی که
هست دنیا واسه اون بدون مرز
کسی که سالها پیش داشته توان خاصی
به راستی توی زبان فارسی
حالا دیگه میدونن اینو مرد و زنها
حتی خدایی که نداره المثنی
یهودی و مسیحی یا که هر مسلمان
یه سرباز واسه مرگ و سر باز
که صدبار اسمش رو تو تسبیح
من ذکر میکنم و میگم جلو تو تسلیم
شعرهایی که به صد زبون ترجمه شده
حالا واسه من، تو یه سنبله
دیگه میگذره از رفتن تو ۸۰۰ سال
ولی هنوزم الگو میگیرم از اشعار تو
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
روزهایی که نگرانم بار سخته بر دوش
با کلمات تو من میشم مست و مدهوش
میخونم اینو بدونی تا روزی که بمیرم
تکتک کلمات تو از یاد من نمیرن
پس ، وقتشه اینو بدونی
که یاس تا آخر عمر وفاداره به تو
که اگه دیگه تو نباشی بگو چطور
که باز یاس داستان داره بدون تو
نه
این عشقی که تو دل منه به توئه
که منو میبره به روی صحنه
دیگه بگم از اینکه مونده حالا یاس و یک بند
فرمول کلمات رو از تو یاد گرفتم
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
باید اینو بدونی که تو که کسی بودی که
که یکی یکی ِ کلمههایی که توی دل تو بوده
واسه من و خیلیکسایی که
شعرهای تو رو با دل و جون و وجود درونی میخونند
میدونن اینو که تو یه الگوی جاودانهای
واسه ی زمینی که باغه تویی باغبان و
اینهِ که منو به سوی تو میکشونه
که تو چطور خودت رو تو دل این همه آدمهایی که
حتی کتابای تو رو به زبون خودشون ترجمه میکنن و
عشق رو با کلمات تو تجربه میکنن
اسمت رو میخونم ، میگم : " مولانا رومی "
که توی فرهنگ صلح ، تو بالا بودی
یه رودی ، یه رود زلال و شفاف
که منم همیشه دیگه دنبال حرفاش
چه جالبه که این بوده ترس رومی
که اون متعلق باشه به یه مرز و بومی
حالا رومی رفته و باز دشمن زیاده
یه سری تانک سوارن ، یه مشت هم پیاده
به خاک سپرده شده توی قونیه یک روز
منم میخوام باشم " رومی امروز "
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
بــه دنــیــا خــــوش اومــــدی
یکی دو روزیه که چشمات به آفتاب
باز شدن ، حالا دیگه شروع داستان توئه
مادر و پدرت مثل پاسدار
دیگه دور و بر تو ان و چشم به آسمان
نـیـا به خــــدا
میگن اینو که بچه سالمه
تو دورش کن از هرچی ظالمه
گریه میکنی میدونم من شیر بهونه ست
اشک تو واسه ورود به این زمونه ست
تو 9 ماه رو تو تاریکی سر میکردی
بدونی کجایی ، همین الان برمیگردی
تو فردا ، دریای دردا رو دریاب
تنهای تنها هستی تو
بدون اینو پـــس
تو وقتی رفتی ، به سمت سختی
یا درگیر هستی ، تو دست تقدیر و ، بعد میفهمی
فردی " زخمی ، غمگین ، تسلیم " هستـــی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
اگه پسری ، بابا میگه این عصای دسته
اگه دختری ، میمونی توی فضای بسته
حرف یاس ، حالا به حقایق وصله
تولد تو ، فقط واسه بقای نسله
پس بهت ، همینو میگم و میرم
که اینه رسم زمین بی رگ و بی رحم
یه چیزی داری می بینی و میگی عالیه
اینجا عصر آدمای دیجیتالیه
هرکی میاد واسه کمکت دست بگیره ،
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره
گریه ها واسه ت همه واسه ریاست
دوستی که ، قبل گریه داشت پیاز پوست میکرد
ما میخوایم گلوی همو با حرص ، بدریم
انگار از همدیگه طلب داریم ارث پدری
تو نمی تونی چیزی بگی بابایی بدونه
گریه کن تا مامان واسه ت لالایی بخونه
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
منو ببین ، دیگه پر ِ حرفه چهره م
گلوم میسوزه از مزه ی تلخ شعرم
گوش بده ، حالا که توی اوج حرفیم
به خدا نمیخوام بدم به تو موج منفی
ولی ، بدون خیلی زود پیر میشی
توجه کن که خیلی زود دیر میشه
عاقبت تولد تو اجله ، میدونی ؟
چرا واسه بزرگ شدن عجله میکنی ؟
معصوم و زیبایی ، با دل پاک داری امید
مثل ماهی قشنگی تو آکواریومی
تو کاش بدونی ، که پاک بمونی
وجود خودتو ذره های خاک بدونی
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پر ِ درد و خشونتی
ولی حالا که اومدی پس :
خـــوش اومــــدی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
بـــابـــا
این برای من یه عادته
وقتی که چیزی رو دارم
تا وقتی که وجود داره
قدر اونو نمیدونم
همه ی خونواده ، جمع بودیم کنار هم
اوضاع همچین درست نبود
ولی واسه ش نخوردیم غم
با همه ی خوشبختی ، پشت یکی شده بود خم
کسی که توی مشکلات ، به ابروهاش نیاورد خم
تو دوران دبستان ، دوران دبیرستان
دوران بچه بازی و شیطونی و هیجان
پیچوندن کلاسا ، بیخیال از درد و بلا
جور ما رو اون میکشید ، ماها به دور از مشکلات
چیزی نبود که من ازش بکنم فرار
چون اصلا تنها نبودم از قرار
بعدالظهرا میرفتیم دنبال عشق و حال
رفتم به پاتوقای یک ِ روزگار
توی بابا یه حسی بود ، دائما تو فعالیت
تازه فهمیدم که اون حس ، احساس مسئولیت بود
تو روز پنج شنبه ی یکی از روزای بهاری
ماه اردیبهشت ، یک ظهر گفت ساعت دیواری
بابام اون روز زود اومده بود از سر کار
همه دور هم بودیم سر سفره ی ناهار
شاید تو زندگی ما ، خیلی چیزا تو چشم نبود
ولی همین جمع بودن ما برام با ارزش بود
بابا پول تو جیبیمو بهم داد ، طبق یه سنت
کاری که هیچ کس واسه م نکرد ، مگر با منت
لباسمو پوشیدم ، به سر و وضعم رسیدم
خودمو آماده واسه آخر هفته ی خوب دیدم
بعدش بابا بهم گفت ، منم دارم میرم بیرون
اگه دوس داشته باشی با هم میریم تا سر خیابون
قذم زنان داشتیم میرفتیم به سوی حیات
ولی یهو بابا جلو چشمم رو زمین افتاد
اولش فکر کردم داره باهام شوخی میکنه
ولی دیدم نفسش گرفته ، حرفی نمیزنه
فقط یه لحظه گفت : " یاســر ، من دیگه دارم میرم ،
مادرت و بچه ها رو دیگه به تو میسپرم "
گفتم بابا چی داری میگی تو ، هیچ معلوم هست ؟
ولی اون دیگه حرف نزد ، چشاشو آروم بــســت
یه لحظه دستپاچه شدم ، اینور اونور میدویدم
صدام دیگه در نیومد ، فقط داشتم داد میزدم
تو رو به خدا زنگ بزنید به اورژانس
شاید به امید خدا ، بازم باشه یه ذره شانس
هیچکی به دادم نرسید ، به غیر ِ از یه همسایه
پدرم رو سوار ماشینش میکردیم دوتایی
رفتیم با هم بیمارستان ، با استرس فراوان
آخه چرا نمیرسیم ، چقد دیر میگذره زمـــان
نگران ، قدم زنان ، تو اتاق انتظار
عرق سرد رو پیشونیم ، بی صبر و بی قرار
فقط منتظر بودم که بابا چشاشو وا کنه
بازم بگه : " یاسـر ، صـابـر " ، همه مونو صدا کنه
دکتر از اون اتاق شومش ، اومده بیرون
نگاهم به دهن اون ، من مونده بودم حیرون
گفتم دکتر حالش چطوره ، منم پسرشون
انگشترشو داد و گفت : " باشه غــم آخرتون "
چطوری میتونم این خبر رو به مادرم بدم ؟
خداوندا کمکم کن ، نمیتونم ، نمیتونم
حالا کمرم شکسته ، پشتم داره میلرزه
عزیزترین کسم از دستم رفت ، تو یـــه لـحـظـه
چشامو باز کردم دیدم اومدم تو بهشت زهرا
جایی که همه ی مردم یه روز باید برن اونجا
خداوندا صدام دیگه در نمـیـــــــاد
چرا آخه هرچی بلاست روی سر من میاد
مخـم جواب نمیده ، نمیتونم گریه کنم
حالا منم یه دیوونه م ، سست و بی پایه شدم
همه امیدم ناامید ، همه چی رو سرم خراب
آرزوهای بزرگ من ، شده نقش ِ بر آب
فکر میکردم اولین کسی که توی عروسیـم
از خوشحالی توی پوستش نمیگنجه ، اون تویی
فکر میکردم یه روز ، نوه هاتو بغل میکنی
روی دوشت میذاری ، باهاشون بازی میکنی
ولی حالا که تو نیستی ، دلمو به کی گرم کنم ؟
سفره ی این دلمو بگو پیش کی پهن کنم ؟
خداوندا تو زندگی جوونی رو یتیم نکن
عزیزشو ازش نگیر ، تو غـم من سهـیم نکن
بابا
بابا
بابا جونم رفتی سه سال از رفتنت میگذره
حالا فقط از تو مونده یه مشتی یاد و خاطره
عکست روبروی منه ، دارم باهات حرف میزنم
این موزیک ناقابل رو دارم واسه تو میزنم
حالا دیگه پشت من ، به مادر من گرمه
چون مسئولیت اون ، سنگین تر از یه مرده
صدای تو تو گوشمه که میگه مرد این خونه
از این به بعد دیگه تویی ، این توی یادت بمونه
بــی تـــو دیـــگــه نـــه اصــــلا
قایم نمیکنم ازت راضی
اینو بدون خوشم نمیاد من از بازی
خوب سر تا پای منو کن وراندازی
بشناس منو بدون منم یـــــاس
دستتو بده بدون منم با تو
تقسیم کن با من هدف هاتو
اگه دارم منم این همه طرفدار
واسه اینه منم مثل تو هدف دار
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بیا که دل من ، واسه تو میکنه تاپ تاپ
که چند لحظه ی دیگه بیرون آفتاب
تا نشده خسته حنجره م
بیا با غم کنیم دست و پنجه نرم
بگو اون کیه که بسته پنجره ت
یاس واسه بدخوات هست شکنجه گر
می شنوم ، صدای نفس هات و
دوستت دارم و نمیشم عوض با تو
اگه با من نباشی ، چه سخته خواب
نیاز من به تو ، نیاز درخت به آب
بیا
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بگو
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
تو
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بیا
درخواستی از تو
پس واستی از من
امیدوارم که نبینی کم کاستی از من
صدها بار گفتم باز میگم
حالا دیگه خود دانی چون من راست میگم
این همه خوشگلا دارن از یاس میگن
ولی من ، واسه ی تو وسواسیم
که وایسادم جلوی تو دست باز جیگر
بیا تو بغلم جای ما تو ابراست دیگه
اگه دعواست ، که واسه فرداست دیگه
اینو کسی که دیگه بی تو یه تنهاست میگه
با منی ، تو دل همه بلواست
چشا شور تر از نمک دریاست
آخه الماس منی ، واسه منی
تو دوتا بال ، واسه ی پرواز منی
واسه ی موندن و رفتن آره در بازه
ولی تو حالا که دوست دارم بی اندازه
نری تو ، احساس و خواست و راز منی تو
ناز منی تو ، شانس منی تو
توی قمار زندگی آس منی تو
تو روزها شبها با ما سپری کن
با تو بی تو دیگه نه اصلا
یاس بی تو میگه من خستم
تو
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل مـــن
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بگو
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
تو
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بیا
چشَم بسته ست و لبام بازه
ببین ، تک تک کلمه هام رازه
پاره کردم چند پیراهن بیشتر
قوی ترم از صد تیر آهن هیجده
ولی تـــوی زندگی تو وقت سختی
تو وقتی هستی ، ترسی پس نیست
بد جوری منو تحت تاثیر
قرار دادی تونستی سوژه ی بحث من شی
بـــله وقتی ، که سختی کم نیست
هیچکس دیگه نزدیکم نیست
من میگم کیست که متقابلا
با حرفای قشنگش ، کنه متقاعدم
حرفات قشنگه خوب تویی اون کس
که می خواد بمونه با من ، تویی اون پس
با تو بی تو دیگه نه اصلا
یاس بی تو میگه من خسته م
بیا
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
تو
پس تو ، دستو ، بده به من
ببند تو قلبو به دل من
بگو
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
تو
پس تو ، دستو بده به من
ببند تو قلبو به دل من
با تو بی تو دیگه نه اصلا
که یاس بی تو میگه من خسته م
پس تو ، دستو بده به من
ببند تو قلبو ...
هـــــانــــی
ســلام
...
یه آهنگ جدیده
آمـیـن ؟
شروع میکنیم ...
[Ammin]
یه نگاه بنداز عزیزم ، می خوام بگم ، دوست دارم
خوب می دونی که بازم ، سر کارم
به من بگو عزیزم ، دو تا چشمـــاتو بیام چند بخرم ؟
نگو می ریم ما
اگه بخوای بگی منو دوست نداری
می میرم آخه دیوونه میشم
اگه بخوای منو تنهام بذاری
[Yas]
یاس
یاس
بذا دلمو بدم و برم و بخونم اینه با تو
برم و به همه بگم و بدونی بی تو
کسی خاطر تو رو نمی خواد به جز من
اگه "نه" بگی مجبورم تو رو بدزدم
هــی تو بدون اینو که
حـــیف من و تو
باید عــین دو تا ستاره
بــین همه بتابیم
هــی به من نگو که
قـــید منو زدی تو
دیگه نمی بینی کسی عین منــــو
[Ammin]
ولی نه عزیزم ، من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامـــو
من دوســـت دارم
عزیزم من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامــــو
من دوســـت دارم
از دست ایــن خوشگله ، مـــن
یه خواب خوش ندارم
نکنه فردا جلوی
نگاهش کم بیـــارم
عاشق میشم ، با یک نــگاش
می لرزه دست و دلــم
نترس تا وقتی منو داری
با من بمون خشگلــم
[Yas]
تو بدون اینو که آره
میگم به تو اینو که هنوز اگه پایی
تو بیا جلو بدونی که عروسک مایی
حالا که مال منی بیا جلو ، زود باش سریع
تا ببینم من اون صورت دوست داشتنیــتــو
دیگه طرف کس دیگه
تو نری که فریبـه ، نکنه
یهو دلو ببازی سریع به غریبه
بذا لجبازیا رو واسه کس دیگه
اخم و تّخم بسه دیگه
[Ammin]
بسه دیگه از لجبازی دست بردار
انقد دیگه دل مارو سر کار نذار
دل من ، دیگه طاقت نداره
واسه من دیگه تو بهونه نیار
از همون روزی که چشاتو دیدم
عکس چشماتو روی قلبم کشیدم
کم آوردم پیش نگاهت
مث تو ، دیگه هیچ جا ، ندیــــــدم
ولی نه عزیزم من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامــو
من دوســت دارم
عزیزم من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامـــو
من دوســت دارم
ولی نه عزیزم من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامـــو
من دوســت دارم
عزیزم من تو رو می خوامو
آره هر جا که بری دنبالت میامــو
من دوســت دارم
بــــم
آه آه آه
شب جمعه هوا سرد
توی خونه ی کاهگلی همه جمع
زن و مرد و بچه و پیر و جوون
تشکارو بغل هم مامان چیده بود
برو بچه های مدرسه ای شاد شاد
که دیگه فردا رو بیدار نمیشن ز خواب
بابا بزرگ بچه ها داشت فکر میکرد
تسبیح توی دستش ذکر میکرد
یه جوون اومده بود واسه ی مرخصی
یکی توی تولد بود یکی توی عروسی
بچه طفل شیر خوره توی بغل مامانش
با این حس امنیت که لولو نیاد سراغش
بابای کوچولوها چشاشو باز کرد
پسر بچه هاشو بوسیدو ناز کرد
ولی میشد یه چیزیو تو چشاشون درک کرد
که امشب با بقیه شبا فرق میکرد
یه دفعه همه چی بهم ریخت
زمین خدا با اون عظمتش لرزید
آسمون داشت روی سر بم میچرخید
دیوارای خونه ها داشت از هم دیگه میترکید
از در و دیوارای خونه ها داشت خون میچکید
خونه های بی استخون نشست کرد خوابید
صدای جیغ و داد آه و ناله رو میشد شنید
میشد ترس رو تو چشای تک تکشون واقعا دید
هر کی این صحنه هارو از نزدیک دید مخش پکید
که چندتا بنده ی خدا زیر آوار شدن شهید
هیشکی نمیخواست بمیره چون همه بودن امیدوار
یکی هنوز بود بدهکار یکی دیگه هم گناهکار
روی مشعیت خدا هیچ وقت نمیشه دست برد
اونی که باید زنده بود اون که باید میرفت می مرد
دخترک کوچولو گفت مامان میترسم
بدو دستتو بیا بگیر تو دستم
دویدن با هم سریع رفتن توی حیاط
ولی اجل دیگه به اونا فرصت نداد
پسر بچه های معصوم توی خواب
کل خونه روی سر اونا شد خراب
ولی بابا از اون جون سالم به در برد
پسر بچه هاشو از زیر خاک بیرون اورد
اون با دست خودش اونا رو دفن کرد
از خداوند بزرگ طلب عفو کرد
که ای کاش که منم باشون میمردم
نه اینکه عاقبت من دفنشون میکردم
ولی حالا دیگه دیر شده بابای من
دیگه از این به بعد نمیشنوی صدای من
همش استرس ، صداهای تپش قلب
صدای فریاد و باز و بسته شدن در
یکی میدوید به شرق یکه میدوید به غرب
همه پا برهنه توی این هوای سرد
یکی توی همین ماجرای پر از درد
جون به جون آفرین تسلیم کرد
همه یکی یکی یک و دو و سه و چهار ...
حالا شمارشون رسید به پنجاه هزار
شهر بم با اون همه نعمات
ارگ بم اون مزرعه مرکبات
همه آدمای پر شور و با نشاط
همه با هم دیگه رفتن زیر خاک
هههه ...... ههههه یییییی.... هههه
هاه .......هااهااه......هاهاوووهاا
بیا خودتو آماده کن واسه ی جهاد
دست بم رو بگیر واسه اتحاد
اگه پول نمیتونی بده دلداری بده
مردم مملکتمونو یاری بده
دستامون میره سمت آسمون
که دیگه زلزله نیاد توی کشورمون
ایرووون
بــــذاریـــن بـکــشـمــــش
الو … الو …
الو
الو ، ساملیکم
خو چی شد پس اِ
بابا برسون دیگه این متاع رو لامصب
اینجا وایسادیم تو سرما
اِ
برسون بابا اینجا تاریکی پره ، نمیتونم واستم تابله اِ
الو گوشی یه دیقه
این کیه داره میاد اینوری
چی میگه … اِ … قاطی کرده … چیه ؟
… …
…
بیا اینجا میخوام بترکونمت … بیـــا
…
…
بیا ، به تو نشون بدم چیکار کردی ، سیاه
بخت ، تو همه رو بیمار کردی
اونا رو آشنا به حشیش و سیگار کردی
چرا آخه تو باهاشون اینکارو کردی ؟
بیا ببین ، جوونای سرنگ تو دست
اینا همه کارای توئه رذل پست
پول بدجوری به دهن تو مزه کرد
زجرکش کنی جوونا رو تو رذل پست
عزم جزم ، بگم اینه اصل حرف
نسل من از امثال تو خسته هست
ترس من ، هست از نسل بعد
این طوری بریم جلو وطن میشه ورشکست
یه مشت از آدمای خمار بدبخت
گیر افتادن تو چنگ تو مار هفت خط
میگی میتونن برن بالا ستاره شن
ولی حلق آویز میشن اونا به دار شر
جای دلسوزی که بگی اونا چکاره شن
تو فضایی ولشون میکنی به نام شب
به نام حق ، وقتشه که پا بشم
با دفتر و قلمم میپوشم لباس جنگ
بذاریم بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
بذارین بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
بیچاره پدر و مادرایی که سینه سوخته ن
بچه هاشون خودشونو به چی فروختن
مادرش میگه ای کاش تو شکمم میشد سقط
تا که بشینه جلوم بشه آیینه ی دق
خواهر و برادرای خمار و در به درم
درد و بلاتون بخوره رو فرق سرم
خط پیری افتاد رو صورت مادر افتاد که چی ؟
که تو امروز واسه اونا معتاد بشی ؟
نه بازی میکنم برات فیلم آیینه عبرت
نه پند میدم بگم راه و چاه اینه هی مرد
فقط میگم دیدی با تو چیکار کرد ؟
جونتو پولتو با روحتو چیکار کرد
نوکران شیطانـن اینا روی زمین
توی کمین ، که بکوبنت روی زمین
اولش فرشته ان و آخرش یه جـــلاد
من از شر شیطان پناه بردم به الـــــاــــه
اینو بدون هر کی ساخته شده بهر کار
یه لجنم میخواد به تو بده زهرمـــــار
ظلم کردی به خودت ، پس بزن داد
" خودم کردم که لعنت بر خودم بــــاد "
بذاریم بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
بذارین بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
کاری کردی اونا از خماری بلرزن
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصد
ساشا ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
چرا اینکارو میکنی ، خیلی مشکل کمه ؟
که اضافه میکنی به این پشت خم ِ
پدر و مادرایی که با خون جگر
بزرگ کردن بچه هاشونو خاتون و پدر
و کانون گرم خونه رو تو میپاشی از هم
والدینشونو ، تو میکشی از غم
سابقه ی بازداشت و پاسگاه
خوبی بدتو راز دار تو دادگاه
برات عادت شده بازخواست تو آس پاس
که سرهم میکنی داستان چه آسان
لعنت به پول که هدف راهته
اون دنیا بر علیهت ، منم یه شاهد
دعا کن نبینی منو فقط تو راهت
که میکشمت به خدای احد و واحد
بذاریم بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
بذارین بکشمش
از خماری بلرزم
بدون نمیگذرم ازت حتی یه درصـد
رفیق ، میکروفونو بده به دستم
دیوانه وار بخونم و برم به هر سمت
درکم کن
سلام
سلام عرض شد
بفرما
ببخشید واسه این آگهیتون مزاحم شده بودم ، خواستم اگه بشه اینجا استخدام بشم
مدارکتونو آوردید؟
بله بفرمائید
کاملن؟
کامله ، مدارک همش کامله
سابقه کار؟
والا سابقه کار که ، سابقه کاری ندارم من
نمیشه که آقا جون سابقه کار باید داشته باشید
خب آخه چیکار بکنم؟!من الان هرجایی که رفتم به من میگن باید سابقه کار داشته باشی ، من نمی دونم از یه جایی باید شروع کرد بالاخره
من شرمندم سابقه کار باید داشته باشی
خب آخه بالاخره شما هم ببینید من الان ، الان بیکارم ، دارم هر ، یعنی...نمی دونم چیکار باید بکنم
مشکل من نیست ، بفرما ، سر راه وایستادید ، بفرما
تو رو خدا یه توجهی بکنین
شرمنده حرکت کن بفرما
باشه
آخه بابا باغت آباد منو درکم کن
نگو جلو راه واستادی آقا حرکت کن
تو اینجا نشستی واسه اینکه جوابمو بدی
پایینو نگاه نکن چشم پر از آبمو ببین
اگه نیازمند بودی تو هم می شدی یه کنه
ببین اسم بدشانس روی پیشونی منه
عصبانیم یه زلزلة ده ریشتره توم
چرا اون با یقة بسته و ته ریش بره تو ؟
همینا می تونه جوونای ما رو پیر کنه
حدس زدی یه روزی پیشش کارت گیر کنه
تا که می رسه به منه بدبخت آواره
میگی الان نه باشه بعد وقته ناهاره
بیا یه کار خیری بکن توی روزت
امضاتو نمی خوام بذارم توی موزه
نگو مدارکت ناقصه تو فردا بیا
همه چیزو کامل کن و بعد وردار بیا
واسه استخدام دقت کن به ضابطه ها
باید داشته باشی پنج سال سابقه کار
نمی خوام داد بزنم الکی شلوغ بکنم
بگو پنج سالو من از کجا شروع بکنم
منو داری می بینی که از این زمونه سیرم
از همه جا بریدم و یه جوون پیرم
کوله بارمو می بندم و شبونه میرم
به خاطر تو دیگه کارم تمومه بی رحم
بیدار شدی می خوره به سرت هوای صبح
توی روزنامه بخون صفحة حوادثو
ببین مادری که دخترشو کشته بود
بعد خودشو پرت کرد از پشت بوم
میگی چه مادره بی رحمی چه روزگاری
چیه خراب شد اول روز کاریت؟
اگه دقت کنی با کمی ریشه یابی
می فهمی که حتی یه مادرم میشه یاغی
اون مادر ای کاش باز زنده می شد
واست تعریف می کرد داستان زندگیشو
روزی که خداوند دخترش رو هدیه می کرد
مادر داشت از خوشحالی گریه می کرد
با وجود پدری که هنوز بیکار بود
دم بیمارستان نشسته و سیگار دود
می کنه و بدهیا هر روز قد می کشه
مرد دور آگهی ها همش خط می کشه
بنده امیدش به آینده ها پاره شد باخت
آخر سر هم که خیابونا کارشو ساخت
قاتل تویی خدا ببخشه گناه هاتو
حالا برو بخون مجلة گل آقاتو
منو داری می بینی که از این زمونه سیرم
از همه جا بریدم و یه جوون پیرم
کوله بارمو می بندم و شبونه میرم
به خاطر تو دیگه کارم تمومه بی رحم
چیه فک می کنی حالا که تو پشت میزی
از ما بالا تری یعنی تو گشنه نیستی
طوری صحبت می کنی انگار
که داری الان تراولتو می کنی پشت نویسی
خیلی شده یه جوون جلوی تو ظاهر بشه
یه جوون تحصیل کرده که مسافر کشه
این همه سال زحمت کشیده واسه کاری
که فردا با روی سفید بره خواستگاری
دیگه خودتم می دونی اینه گفتة عقل
باید با پول بشینی سر سفرة عقد
و توی پول چیزی به اسم وفا گمه
گذشت وقتی که می گفتن مهم تفاهمه
فقر از در بیاد تو همه چیزو خراب می کنه
بعدش از پنجره فرار می کنه
باغت آباد منو درکم کن
نگو جلو راه واستادی آقا حرکت کن
منو داری می بینی که از این زمونه سیرم
از همه جا بریدم و یه جوون پیرم
کوله بارمو می بندم و شبونه میرم
به خاطر تو دیگه کارم تمومه بی رحم
درد ودل
می دونی یک حرافایی هست که ممکنه ادم روش نشه بزنه
ولی اگه تو دلت بمونه یک عقده می شه. بیا با هم دردل کنیم
این قصه منه
زنگ مدرسه خورد همه کتاب و دفتر رو جمع کردند واسه ادامه رفتن
همه شاد از اینکه حالا برن خونه خوب چیزی نیست که اونا را برنجونه
ولی خونه واسه من بود طور دیگه یاس داستانش اگه بتونه می گه
تو دلم به همکلاسیا گفتم خوش به حالت همیشه اساس ماها بوده پشت وانت
باید الان بری تکالیف بنویسی بعد بشینی به تماشای تلویزیون
بابا سر شام به بچش بنازه پس فردا تو سرحالی سر کلاس درس
ولی من نمی خوام که برم خونه واسه چی برم حالا که دلم خونه
وقتی که دردا منو دوره کردن مثل طناب دار پیچیدن به دور گردن
من خیلی تنهام تو دلم خیلی حرفا
می خونم من از دردام بیا غم را از دلم بردار
من خیلی تنهام تو دلم خیلی حرفا
می خونم من از دردام بیا غم را از دلم بردار
میشینم فکر می کنم به خودم می گم ایا داستان من بدتر نبود از بینوایان
قصه ی روز فرار ما به یک شهر مرزی تو اتاق بی چراغ و یک شمع قرضی
تو خونه ای که از بیماری مادر تب کرد د پول دارو نبود یعنی باید صبر کرد
تا کی کی به داد این حس برسه وجود من پر از درد و استرسه
هر چی داد و فریاد زدم و هر چی اشک انگار صدام می پیچید به خودم بر میگشت
تو خونه و خیابون حتی هنگام درس توی فکر اینکه فردا دم زندان قصر
چه طور باید هشت ساعت بکوب بشینم تا بابام منو از پشت شیشه یه ربع ببینم
مهم نبود زندگی بکنم با نون خشک مهم اینه کودکی منو قانون کشت
من خیلی تنهام تو دلم خیلی حرفا
می خونم من از دردام بیا غم را از دلم بردار
من خیلی تنهام تو دلم خیلی حرفا
می خونم من از دردام بیا غم را از دلم بردار
نمی خوای ببینی شیرینی جون ادمه دلیل من واسه زندگی خونوادم
خونواده ای که روز خوشی نداشتن خواستن ولی دشمنا نذاشتن
نترس خدا تو را واسه درد انتخاب کنه چون این دردا قبلا روی یاس امتحان شده
واسه خدا بودم مثل موش ازمایشگاه نتیجه ها روبرو شده باز با اشکال
مشکلاتی که می خونم پای گوشه دردم جبران که نمی خوام دنبال سوژه بگردم
سوژه زندگیمه که من شدم یک سره ویران ولی مهم اینه هنوز هستم پسر ایران
اره کمر من زیر این بار خمیده شد ولی قدرتی تو دلم دمیده شد
من به اینده های روشنم اعتقاد دارم چون که اینده هان که به من اعتماد دارن
من خیلی تنهام تو دلم خیلی حرفا
می خونم من از دردام بیا غم را از دلم بردار
نترس خدا تو را واسه درد انتخاب کنه
چون این دردا قبلا روی یاس امتحان شده
شاید بگی که یاس همه حرفاش شعاره
ولی به خدا روزای خوبم انگشت شماره
زهی عشق
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چون خورشید
چه پنهان و چه برهان و چه پیداست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم که چه غوغاست خدایااااا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایااااا
یا یا یا یاس
در هر برگ از دفتر من
هست از
سرور من برتر
بر حق در
ره در بستر
در هر ور
بهرم هست از
برکت سرور
شرمندم از کردم
سرور
بد کردم دندم نرم
اصلا
مرحم دردم من هم بردن
سگ درسن
در قصرت هستم
در سر فصل هست
فقط اسم تو
همه کمکتو می خوام
نه نصفشو
سایتو بالا سرم می خوام
توان بده ایزد
می خوام با اجازت
خیلی روان بنویسم
دارم گره ای سخت بارم گله ای سرد
که تو منتظر روز خوب دل بی صبر
می خوام جاودانه بمونم تا ابد الدهر
نمی کنم دیگه از خودم همه رو دک
می خوام برم جلو با نیت و مدد حق
چه نقش است چه نقش است بر این صفحه ی دل ها
غریب است غریب است ز بالاست خدایا
نه دام است نه زنجیر همه بسته چه راهیست
چه بند است چه زنجیر که برپاست خدایا
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نقض است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چون خورشید
چه پنهان و چه برهان و چه پیداست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم که چه غوغاست خدایااااا
صلح تویی
حالا منم و ورقه ، روی ورقه قلمه
روی تنمه عرق ِ
توی سرمه کلمه
توی دلمه هدف ِ
بذار برم به طرف ِ
کسی که توی دنیا شده یه ملکه
بذار
بذار حالا دیگه بخونم از کسی که
هست دنیا واسه اون بدون مرز
کسی که سالها پیش داشته توان خاصی
به راستی توی زبان فارسی
حالا دیگه میدونن اینو مرد و زنها
حتی خدایی که نداره المثنی
یهودی و مسیحی یا که هر مسلمان
یه سرباز واسه مرگ و سر باز
که صدبار اسمش رو تو تسبیح
من ذکر میکنم و میگم جلو تو تسلیم
شعرهایی که به صد زبون ترجمه شده
حالا واسه من، تو یه سنبله
دیگه میگذره از رفتن تو 800سال
ولی هنوزم الگو میگیرم از اشعار تو
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
روزهایی که نگرانم بار سخته بر دوش
با کلمات تو من میشم مست و مدهوش
میخونم اینو بدونی تا روزی که بمیرم
تکتک کلمات تو از یاد من نمیرن
پس ، وقتشه اینو بدونی
که یاس تا آخر عمر وفاداره به تو
که اگه دیگه تو نباشی بگو چطور
که باز یاس داستان داره بدون تو
نه
این عشقی که تو دل منه به توئه
که منو میبره به روی صحنه
دیگه بگم از اینکه مونده حالا یاس و یک بند
فرمول کلمات رو از تو یاد گرفتم
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
باید اینو بدونی که تو که کسی بودی که
که یکی یکی ِ کلمههایی که توی دل تو بوده
واسه من و خیلی کسایی که
شعرهای تو رو با دل و جون و وجود درونی میخونند
میدونن اینو که تو یه الگوی جاودانهای
واسه ی زمینی که باغه تویی باغبان و
اینهِ که منو به سوی تو میکشونه
که تو چطور خودت رو تو دل این همه آدمهایی که
حتی کتابای تو رو به زبون خودشون ترجمه میکنن و
عشق رو با کلمات تو تجربه میکنن
اسمت رو میخونم ، میگم : " مولانا رومی "
که توی فرهنگ صلح ، تو بالا بودی
یه رودی ، یه رود زلال و شفاف
که منم همیشه دیگه دنبال حرفاش
چه جالبه که این بوده ترس رومی
که اون متعلق باشه به یه مرز و بومی
حالا رومی رفته و باز دشمن زیاده
یه سری تانک سوارن ، یه مشت هم پیاده
به خاک سپرده شده توی قونیه یک روز
منم میخوام باشم " رومی امروز "
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تمومش کن
جلو آینه وایسا تو در حسرت ، که چه روزای خوبی بود از دست رفت
که چه گناهی بود که ازش سر زد ، که دیگه دور شده بود از مقصد
رفتن دیگه همه از دم ، تنهاش گذاشتن دیگه اونو رسماً
اونیکه زمانی از همه بوده برتر ، حالا با دستای خودش شده پرپر
جَوونیکه پشتش خمیده ، رنگ از چهره ی خشکش پریده
تازه مصرف کرد نعشه بود ، ولی دوباره دچاره رعشه شد
من یادم ، نمیره روزایی رو که اون مادر
، چطوری یه گوشه میگرفت ماتم ، نمیتونست بکنه اینو باور ، که بچش تو دام یه نامرد
، بیفته تو جامعه با سر ، بخوره روی زمین بگه واسم هیچی مهم نیست که ببازم همه چیم رفت به باد
دستم رفته رو نبض حست ، حالا که دیگه کارِ تو حبس جسم ته
، تو یه زخمی صد درصدی که به روی خودت حالا یه ضبدر زدی ، میگن که آدمی که خواب باشه ، صداش کنی میتونه ز خواب پا شه
ولی تو خودتو زدی به خواب ، شنا بلد نیستی ولی زدی به آب ...
بدون هر کس که رفته از این مسیر از دست رفته شده اسیر ، پس هست به نفعت تو این بدون ، هرچند که سخت تو ولی بتون
بتون . اون نمیتونه ، که رو پاهاش وایس ، کسی چه میدونه ، که یه روزیرو که نداره پوله دوا ، اون تزریق کنه آمپول هوا
واسه پول دوا مونده یه را دیگه ، که شستن شیشه ماشینا تو ترافیک ، تا میره جلو که بکنه شروع به کار ، صاحب ماشین میگه برو کنار
متنفر چشماشو بهش دوخت ، یاد گذشته افتاد دلش سوخت ، از روزای خوبی که رفتن ، حالا دیگه زیره خاطرات بد دفنن
این مرهم ِ درد اون مرده ، اونو از همه طرد دور کرده ، مرهمی که اونو نابود کرد ، خیلیا رو روونه ی تابوت کرد
اون مرد حتی نامزدش ، رو با نعشگیه مواد طاق زده
حالا اون که تو دل شبا تک غریبه که حالا میگه دیگه رسیده به آخر ِ راه
من میگم اون هی داره میره ، نمیدونه که جلوش میدان مین نرو جلو تا به تو بگم من علتش ، که ته این راه مرگ با ذلت
تو کسی شدی ، که حالا یه شبگرده ، منتظری که اون روزا برگرده ؟
نه . تو رویای نعشگی ، برگرد تو به دوران بچگیت ، گونه هات دیگه شده از اشک تو خیس ، وقتی میاد سراغ تو گشت پلیس
تو گذشته آب از سرت ، که تاثیر مواد لامصب
وقتشه تصمیم بگیره ، ترک کنه یا زیر تزریق بمیره
به خودش گفت خودت بساز میتونی ، چرا داری خودت قصاص میکنی
وقتشه دیگه پاشد به قصد کشت ، پس از جاش بلند شد با دست مشت
اعتیاد کنه مثل موج ویران ، تا که برسه به روزای اوج ایران
هــویــت مـــن
گــوش بـــده
تا بگم به تو نیتمو
دارن از بین میبرن هویتمو
تاریخ خــاک سرزمین آریایی
داره فریــاد میزنه تا ما بیاییم
پس ، حالا وقتشه بشنوی که
ایران ، وطن من ، همون کشوری که
بعد هفت هزار سال ، ایران ، سر پاست
هنوزم دل ایرانیان ، دریاست
بشنو هموطن من اینو ، از یاس
که واسه ی وطنم منم ، سرباز
بگیر به دستت پرچم ایران و بگو
نگین دست هستی ، ایرانه بدون
اعتراض من میشه مثل گلوله شلیک
بیا با هم بخونیم سرود ملی
خواهر و برادر من ای هموطن
تمدن ایرانیا هست در خطر
همه ماها سربازای زیر پرچمیم
نمیذاریم از ما بگه هر اجنبی
واسه ما ایرانیا ملاک هر نفره
که روی گردن ما پلاک فروهره
اتحاد ما واسه دشمن اضطرابه
اسم ایران واسه ما مایه ی افتخاره
احترام ما به ایران یه خار تو چشم ِ
کسایی که می خوان بزنن ضربه بهش